نژادیان: اگر شركتها با روشهای مديريتى قبلى خود ادامه دهند بهزودى از جاهايى كه فكرش را نمىكنند با ضرر مواجه مىشوند. شرايط بهسمتى پيش مىرود كه کمکم شركتها بايد به فكر دوركارى و پروژهاى اداره شدن مجموعههاى خود باشند. هشدار تغيير رويكرد مديريتى جدى است، بههمان ميزان كه كنترل نقدينگى براى شركتها از ابتداى بهمن به مرز تهديد رسيد.
محمدعلی نژادیان مدیرمسئول کارآفرینی پرس و موسس چترا محرک در یادداشتی نوشت: در شعار سال ۱۴۰۲ (مهار تورم، رشد توليد) يك نكتهى مهمی وجود دارد و آن این است که هر دو اجزای شعار باید با هم محقق شود. زیرا، اگر تورم مهار نشود، رشد توليد معنى ندارد و بهدلیل کاهش قدرت خرید مردم، خریدار داخلی کم میشود و تولید کالا مقرونبهصرفه نخواهد بود. همچنین اگر تورم مهار نشود كمكم بهجايى مىرسيم كه افزايش نيروى انسانى در كارخانهها نیز ديگر افتخار نيست و در صورت ادامه تورم، با توجه به میزان حقوق و مزایای ۱۴۰۲ نيروى انسانى توانمند ما در حال كار رايگان براى شركتهاست!
باید توجه داشت که مهار تورم منوط به عوامل مختلفى است. از جمله مهار نقدينگى كه خود اين موضوع به اين وابسته است كه بانكها و دولت كم نياورند و سراغ بانك مركزى نروند و بانك مركزى مجبور به خلق پول نشود. از طرفى خود مردم هم باید به هم رحم كنند و افزایش قیمت کالاهای خود را کنترل کنند.
قابل ذکر است که در حال حاضر قيمت نفت حدود ٦٨ دلار است و در بودجه سال آينده نیز صادرات ١.٤ ميليون بشكه روزانه به قيمت ٨٥ دلار ديده شده است و در صورت بالا نرفتن قیمت نفت حداقل از این قسمت دولت با کسری بودجه مواجه خواهد شد و باید دست به دامن بانک مرکزی شود و خود این موضوع یعنی خلق پول و پیشبینی میشود که یک تورم از این ناحیه ایجاد شود. باید توجه داشته باشیم که عمده درآمدهاى دولت عبارتند از مالیات و…، واگذاریهای داراییهای سرمایهای (فروش نفت و گاز) و واگذاری داراییهای مالی که بخش عمده آن انتشار اوراق و ایجاد بدهی برای آینده است.
از طرفی باتوجه به اينكه بدهى جهان از ظرفيت پرداختكنندگان آن بيشتر شده است. يكى از راهحلهای اين موضوع ايجاد تورم است تا ارزش بدهىها از بين برود. البته بانک مرکزی آمریکا (فدرال رزرو) ادعا دارد میخواهد تورم را کنترل کند ولی در عمل با توجه به شرایط فعلی و افزایش نرخ بهره بعید است این اتفاق را بتواند کنترل کند.
در نهایت احتمالا درآمدهای ارزی ما نیز متاثر از شرایط جهانی کاهش پیدا کند، مگر این که گشایشهای جدیدی اتفاق بیافتد و تا حدی شرایط کنترل شود. باید توجه داشته باشیم جامعه توان مواجه شدن با دو نوع تورم؛ یعنی تورم داخلی و تورم وارداتی را ندارد. در نتیجه حداقل باید تورم داخلی مهار شود.
نکته مهم دیگر این است که بیشتر فعالان اقتصادی در حال جا ماندن از تورم جهانى هستند، حالا تورم داخلى جاى خود را دارد. در نتيجه تاجر موفق كسى است كه براى صيانت از سرمايه خود حواسش به تورم خارجى نیز باشد. البته مهم اين است فعال اقتصادی از تغييرات جا نماند حالا يك عده دنبال اين هستند از دلار جا نمانند.
از این به بعد کارمندی مقرونبهصرفه نیست
با توجه به شرايط تورمى از اين به بعد شركتها كمكم نيروهاى كليدى و وفادار خود را از دست خواهند داد، مگر اينكه تصميمات بسيار مهم و تغييرات اساسى در سطح درآمد، امكانات و شرايط زندگى آنها ايجاد کنند. همچنين نيروهاى انسانى مبتدى نيز با توجه به خصوصيات نسل Z اکثرا براى شرکتها ماندگار نخواهند شد. اينكه قديم جوانان مىگفتند برويم يك شركت معروف و برند شركت برايشان مهم بود، اين تفكر نيز تمام شد. اگر فعال اقتصادی در روش مديريتى خود تغييرات ندهد علاوهبر از دست دادن نيروهاى كليدى و نيروهاى با پتانسيل بالا كه بالقوه براى آنان مىتوانند مفيد باشند بلكه با ضرر و زيانهاى جانبى بيشتر از هزينههاى افزايش درآمد مواجه خواهند شد.
شركتهایی كه انواع هزينهها را دارند و تا به حقوق مىرسند فریادشان در مىآيد، از خود سوال كنند كه در صورت مهار تورم تا اين لحظه؛ يعنى اگر از الان ديگر تورمی نباشد، با توجه به ميزان افزايش حقوقها و با عنايت به تورم تا به امروز، كل دريافتى حقوق براى يك فردى كه تنهاست اگر خيلى خرجها را نداشته باشد و حادثه غير مترقبهاى براى او پيش نيايد و بنزين و چيزهاى ديگر گران نشود و اجاره خانه ندهد، نهايت چند روز را مىتواند بگذراند؟ (فرض كنيد اميد به آينده و ازدواج و ادامه تحصيل و خيلى مسائل ديگر را نداشته باشد). جامعه مانند یک کشتی است. اگر اتفاقى بيافتد همه به نوعى آسيب مىبينند.
بررسی وضعیت ارز
بالا و پايين رفتن قيمت دلار و (تثبيت) آن دليل مىخواهد. اگر دليل درست و حسابى نداشته باشد چند روز نوسان دارد و دوباره به قيمتى كه بايد باشد برمىگردد. البته تنها اتفاق خاصى كه قبل از عید نوروز افتاد كاهش تعداد گروههاى دريافتى ارز نيما بود و دو سه تا حركت ديگر كه تا حدى بحران جهش نرخ ارز را در امسال گرفتند. باید توجه داشت که اگر دلار بخواهد زياد هم پايين بياد فرار سرمايه پيش مىآيد. در نتیجه قطعا نمىگذارند غيرواقعى قیمت ارز پايين بياید.
در خصوص قيمت خودكار بيك كه هويدا مطرح كرد، يك نكته را تقريبا هيچ كسى بررسى نمىكند: دلار از سال ١٣٣٥ تا ١٣٥٧ تقريبا هفت تومان بوده است. در همين مدت اختلاف تورم ايران و امريكا ١٥١ درصد بوده است. همچنين يكى از عوامل تشخيص قيمت واقعى دلار اختلاف قيمت دلار ايران و امريكاست. در نتيجه اگر قيمت بيك ثابت هم مانده باشد هنر نكردهاند. زيرا، قيمت دلار را بهصورت غيرواقعى پايين نگهداشته بودند. البته تا سال ١٣٩٢ تقريبا و نه دقيقا همين اتفاق رخ داد. الان هم بهترين حالت براى جلوگيرى از رانت ٢٨٥٠٠ مناسب است دلار تك نرخى شود. چون تضمينى براى اينكه رصد شود واردكنندگان با دلار نيمايى مىفروشند يا آزاد نيست.
همچنین اختلاف زیاد بین نرخ نیما و آزاد قطعا موجب فساد و رانت است خصوصا وقتی هیچ بستر نظارتی دقیقی برای پیگیری رسیدن کالاهای نیمایی به دست مصرفکننده نهایی وجود ندارد! پس ذینفعان اصلی، دریافتکنندگان رانت نیما خواهند بود و قربانیان، مردم و تولیدکنندگان(داخلى و واقعى) هستند.
قابل ذکر است که وقتی شرکتها تجربه ارز ۴۲۰۰ و نیما را دارند ترجیح میدهند سفارشهاى بزرگتری را نزد بانک مرکزی ثبت كنند. زیرا، تجربه به آنها ثابت کرده سیاستهای غلط زیاد دوام نميآورند و دلار با این قیمت را باید تا میتوانند ذخیره کنند و از اين رو یعنی شرکتها با توان حداکثری سعی در تبدیل ریال به ارز را دارند و در نتيجه بانک مرکزی نیز با حجم چند برابری و بیسابقهای از تقاضا مواجه میشود که طبعا توان پاسخگویی یکجا به تمامی تقاضاها را ندارد.
البته تولیدکننده اگر مواد اولیه خود را نتواند تامین كند، بازار کالایی دچار کمبود میشود و این یعنی رفتن به سمت افزایش قیمتها! البته مردم توان افزايش قيمت بیش از این را ندارند و شركتهايى كه بهدنبال تغييرات اساسى در سيستم مديريتى خود نيست و عادت كردهاند به پرسنل و مشاوران قبلى خود به شدت ضرر مىكنند.
در هر صورت از اين به بعد بعضى شركتها مثل قبل نمىتوانند صاحب سودهاى بادآورده شوند. از اين به بعد قدرت خودتنظيمى اقتصاد همه را از آنها پس خواهد گرفت و دست نامرئى اقتصاد مسير حركت را به نفع عموم مردم پيش مىبرد. اين شركتها در همه صنايع آنقدر قيمتها را در چند سال گذشته بالا بردند و منابع كشور را با دلار ٤٢٠٠ خالى كردند كه قدرت خريد مردم پايين آمده است. در نتيجه يا تقاضا پايين مىآيد يا نمىتوانند قسطهاى خود را پرداخت كنند. باید توجه داشت که اگر كالا خريدارى نشود خواب سرمايه مثل خوره ثروت را مىخورد البته بسیاری از کالاها دارای تاریخ مصرفاند و اگر فروش نروند، سرمایه نابود میشود.
آيا امكان حذف دلار به عنوان ارز واسط هست؟
اتفاقا شايد آمريكا بدش نيايد اين اتفاق رخ دهد، زیرا هر اسكناس دلارى كه دست مردم دنیاست در واقع سند بدهكارى آمريكاست. در نتيجه شاید بدش نیاید بدهیهايش از بين برود. اما بعد از آن ممكن است كه اتفاقات ديگرى بيافتد مثلا با كالاهايش دنيا را قبضه كند چون توليد برايش مقرون به صرفهتر مىشود. البته در اين صورت چين با مشكل مواجه میشود. هر چند به این راحتی این اتفاق رخ نخواهد داد.
قابل ذکر است که تا سال ١٩٣١ ميلادى پول انگليس ارز واسط بود و پشتوانه آن هم نقره بوده است. از سال ١٩٣١ به بعد دلار با پشتوانه طلا شد. اوايل آمريكا براى جلب اعتماد به مردم دنيا مىگفت هر كسى ٣١ دلار بدهد يك انس طلا به او مىدهيم. همچنین قيمت طلا از سال ١٩٣١ تا ١٩٧١ ثابت بوده است.
بهرهوری فقط یک واژه دانشگاهی نیست
سال گذشته بیان كردم كه جنس تورم فرق كرده است؛ قبلا تورم اشتباهات مدیریتی را جبران میکرد و پاداش میداد ولی الان جریمه میکند. قبلا تورم بیشتر از لیاقت افراد به آنها میداد، اما الان کمتر از لیاقتشان میدهد. بهعبارتی از اين به بعد هزينهها بالا مىرود ولى اگر سيستم بهرهور نشود به آن اندازه نمىتوان قيمتها را بالا برد و اگر برود نمىخرند يا طلبها وصول نمىشود. زیرا، قدرت خرید مردم پایین آمده است. در واقع از اين به بعد اقتصاد همه پولهاى مفتى كه عدهاى بهدست آوردهاند پس مىگيرد.
هر چه در آمريكا تورم شود دلار در برابر فرانك سوئيس سقوط مىكند. در سال ١٩٦٨ ميلادى ۹ فرانك يك دلار بود. اما، الان يك فرانك تقريبا ١دلار است. يعنى دلار در برابر فرانك يك نهم شده است. بهعبارتى اگر بهجاى دلار شما فرانك داشتيد ثروت شما ٩ برابر شده بود. دليل اين است كه با مقايسه تراز بانك مركزى سوئيس و آمريكا مىبينيم كه سوئيس فرانك كمترى چاپ مىكند. البته تراز بانک مرکزی ژاپن و سوئیس قابل مقایسه است. زیرا، ژاپن به اين راحتى ین چاپ نمىكند و به همین دلیل فرانک و ین از معتبرترین ارزهای جهان است. قابل ذكر است كه هر چه در آمريكا توسط دولت آن بد اداره شود و تورم بهوجود بیاید، در نتيجه فرانك گران مىشود و هر چه ما در ایران کشور را بد اداره كنيم دلار گران مىشود. يعنى به ميزانى كه بهرهوری در ايران كمتر از بهرهورى در جهان باشد، دلار گران مىشود. پس به ميزانى كه ايران و آمريكا بد اداره شوند فرانك گران مىشود. پس بهتر است که فعالان اقتصادی ما براى بررسی ارزش دارایی خود، پس از محاسبه صورتهای مالی که به ریال محاسبه کردند بعد بیایند خالص دارایی جاری یا به عبارتی دارايى (منهاى بدهى) خود را به طلا یا فرانك سوئیس تبدیل کنند یا اول به دلار تبدیل و سپس تورم جهانی از آن کم شود که البته در عمل این همان روش قبل است که درباره تبدیل به فرانک بیان شد.
شرکتهایی که تا امروز مدیریت سنتی داشتند باید به سمت مدیریت علمی بروند و بهرهور شوند. زیرا، چراغ خطر بهرهوری برای بسیاری از صنایع روشن شده است و عدهای هنوز فکر میکنند بهرهوری فقط یک واژه شیک دانشگاهی است. باید توجه داشت که ریسک بهرهوری در سطح تهدید است. ما انواع ریسک را داریم:
- ريسك در سطح خاموش: اقدامى ندارد ولى بايد مراقب بود مثل آتش فشان است.
- ريسك در سطح هشدار: كه بايد دست روى ماشه اماده بود مانند اينكه فعال اقتصادى بايد قيمت را پايين بياورد و نمى آورد و مقاومت مى كند مثلا كالا تاريخ مصرف دارد و بهزودى فاسد مىشود.
- ريسك در سطح تهديد: يعنى همين الان خواندن اين پيام را رها كنيد و برويد اقدام كنيد. مانند اين كه بايد بهرهور شويد و بلافاصله بايد اقدام كنيد.
همچنین شرکتها هر چه سریعتر باید سوآت (SWOT) را رسم كنند تا نقاط قوت، نقاط ضعف، فرصتها و تهديدها برای آنها مشخص شود. همچنين بيزينس مدل و بيزينس پلن اگر ندارند تهيه كنند و اگر دارند به روزرسانى كنند و از ابزار تحلیل کسبوکار استفاده کنند.
همچنین نوع رقابت در صنایع مختلف نیز باید تغییر کند. وقتى مىگوييم يك صنعت يا يك صنف در واقع داريم از يك كشتى صحبت مىكنيم كه همه سوار آن هستند. اين كه يك فردی فكر كند، سريع تختههاى اين كشتى را از جای خود درآورد و براى خود يك قايق تندرو درست كند و از همه سبقت بگيرد، بايد بداند قبل از ساختن قايق خود، همه باهم غرق خواهند شد. متاسفانه عدهای در صنایع مختلف هنوز در حال و هوای قبل فکر میکنند و برای غرق شدن مسابقه گذاشتهاند و هنوز در صنعت خود بهدنبال اول و دوم شدن هستند.
البته رقابتی شدن اقتصاد به زبان ساده يعنى اينكه ميزان افزايش هزينهها از ميزان قيمت كالا و خدمات بالاتر رفته است. يعنى اينكه چراغ قرمز بهرهورى روشن شده و شركتها بايد بهرهور شوند. هرچند بهرهور شدن معادل كمتر هزينه كردن نيست بلكه معادل درست مديريت كردن و درست و بهجا هزينه كردن است. پس براى بهرهور شدن از هزينه براى آموزش خود و نیروی انسانی شرکت خود و همچنين پرداخت حقوق بالا به مديرانى كه ارزشمند هستند نباید دريغ شود. زیرا، اين افراد كار شما را بيمه مىكنند و از بحران رد مىكنند و چه بسا علاوهبر رساندن سود از وارد شدن ضرر نیز جلوگيرى كنند.
اين موضوعات يعنى نياز به ايجاد تغييرات وجود دارد. يعنى ديگر بزرگی و كوچكى و اول و دومى در رقابتهای صنفی معنى ندارد و بايد همه تفكر سيستمى داشته باشند و خود را جزيى از سيستم ببينند و هر كسى وظيفه خودش را در اين سيستم انجام دهد تا از كار نيافتد! در واقع هر فردى بايد بداند و درك كند كه تفكر و عملكرد او در آينده چه تاثيرى بر روى اين سيستم دارد و برايش مهم باشد!
در انقلاب صنعتى مىگفتند ما جدا هستيم بايد رقابت كنيم، در دوره انقلاب فراصنعتى گفته شد ما با هم در ارتباطيم بايد باهم همكارى كنيم و در انقلاب جديد اين ديدگاه حاكم شد كه ما يكى هستيم و بايد همكارى خلاقانه را انتخاب كنيم.
همچنین با توجه به شيفت از صنعت ٠٤ به صنعت ٠٥ و تغييرات و تحولات ثانيهاى در ايران و جهان اين كه فعال اقتصادی بخواهد بگوید پدرم و پدربزرگم در اين كار بودند و من هم بايد باشم يا پدر فشار بياورد يا اين كه فرد بخواهد روش سنتی پدر خود را عینا ادامه دهد، يعنى هنوز متوجه تغييرات نشدهاند. اگر کسی مىخواهد شغل اجدادى را حفظ كند، حداقل بايد نوين فكر كند و عمل كند و دو نسل پذيراى تغييرات باشند. در غير اينصورت كار برای فرد فرسايشى مىشود و آسيب مىبيند.
نکته بعدی این است که تا الان شركتها با قيمت بالا و تعداد چك بالا مىتوانستند بفروشند ولى از اين به بعد ريسك بالايى دارد. در نتيجه:
- از اين به بعد افزايش فروش بدون كاهش سود امكانپذير نيست
- از الان به بعد درست فروختن از بيشتر فروختن اهميت بيشترى دارد
- از اين پس حفظ سرمايه از افزايش سرمايه مهمتر است (براى كسانى كه تا الان ثروت زيادى بهدست آوردهاند. حفظ سرمايه به معناى كار نكردن نيست)
قابل ذکر است که اگر براى آمريكا ٢٠٠ سال پيش ماقبل تاريخ بود در تجارت ٥ سال پيش ماقبل تاريخ است. اگر فعال اقتصادى با الگوهاى قبل پيش برود و تغييرات را نبيند ناگهان با زلزله اقتصادى مواجه مىشود و در يك لحظه مىبيند هيچ چيز ندارد.
قدرت خودتنظيمى اقتصاد
نوع نگاه عدهاى در كسبوكارها، نوع رفتار و نحوه ثروتاندوزى و قيمتگذارىها در همه اصناف در چند سال گذشته كاملا بر خلاف مصالح عموم مردم بوده است و از الان به بعد اقتصاد همه را پس مىگيرد.
يعنى وقتى عدهاى مثلا مىنشينند در انجمنها، اتحاديهها يا پشت ميز خود مىگويند از صبح قيمتها فلان درصد گرانتر… بعد افتخار هم مىكنند كه به فرض دستگاههاى نظارتى نتوانستند كارى كنند يا همه را رشوه داديم ساكت كرديم ناگهان بعد از دو سال يك اتفاقى مىافتد و دست نامرئى اقتصاد و قدرت خودتنظيمى اقتصاد فعال مىشود. سپس هر چه اضافه درآورديد پس مىگيرد (اضافه يعنى كارى كرديد كه ثروت شما افزايش پيدا كرده و مردم فقيرتر شدهاند).
در واقع اگر رفتار اقتصادى شما به منافع عموم مردم مخصوصا قشر متوسط به پايين آسيب بزند اقتصاد از شما پس مىگيرد. يعنى هر تصميم اقتصادى شما در صورتى درست است كه باعث فقير شدن قشر متوسط به پايين نشود، اگر شد اقتصاد از شما پس مى گيرد. حالا چطور اين اتفاق مى افتد؟ رفتار اقتصادى شما كار را به جايى مىرساند كه قدرت خريد مردم آنقدر پايين مىآيد كه مردم ديگر نمىتوانند بخرند يا قسطهاى خود را بدهند و تا جايى پيش مىرود كه عدالت اجتماعى برقرار شود و تعادل به نفع قشر متوسط به پايين برقرار شود. همچنين در صورت پايين آمدن قدرت خريد ناامنى اجتماعى زياد مىشود و اولين قشر آسيبپذير همان ثروتاندوزان خودبزرگبين و خودبيناند.
فقط به فکر خودمان نباشیم
مشكل اين است كه انسان بعضى اوقات معنى موفقيت را درست درك نمىكند. موفقيت يعنى طى كردن مراتب كمال و كمال يعنى رشد و به فعليت رسيدن استعدادهاى انسان در جهت قرب الهى…در واقع موفقيت يعنى با استفاده از راههاى صحيح به هدف مثبت خود رسيدن و از نتيجه حاصل شده احساس رضايت داشتن است كه بهدنبال آن احساس آرامش و اطمينان همراه است. اهداف مثبت نيز اهدافى است كه در سير تكاملى انسان نقش مثبت دارند و ركن اصلى آن نيت خير است. شكست نيز يعنى هدف منفى داشتن و يا هدف مثبتى كه از راه درست طى نشود يا هدف به ظاهر مثبتى كه نيت خير در آن نباشد. وقتى معنى واژهها را ندانيم مسير را غلط مىرويم. همه ما هر لحظه در معرض نيروهاى مثبت (حق) و نيروهاى منفى (شيطانى) هستيم و همين انتخابهاى ماست كه معنى موفقيت و شكست ما را رقم مى زند. اينكه فكر كنيم با رسيدن به پول و قدرت موفق شديم و كسى كه نرسيده موفق نشده كافى نيست، بلكه بايد ديد چگونه به پول و قدرت رسيديم و چه چيزهايى را فدا يا خرج كرديم تا به آن برسيم!
انتهای پیام/